در مراسم مامان من از نمای بیرون یه خانم ۵۰ ساله و.اما در وجود پنج َش ساله ی مشغول به افکار خودش فارغ از اتفاق ها و جمعیت مشغول کار خودم در بهشت زهرا غرق در خاک ورفت و امد بودم برسر خاک مثل طفلی زانو زدم چهره اش را دیدم تا به یادم بماند . .موقع ترک ر خاک تکه بزرگی از کف پوتینی که پایم بود کنده شد و من متعجب نگاه کردم حالا انگار یه پایم رو زمین بود اون یکی چهار سانت بالا . تمامی نداشت تا خود خانه ریز ریز همه کف کفش پ ره شد و ریخت . منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

تدریس خصوصی - بهار اندیشه موسیقی و من زندگی با شغل خوب زیباست صنعت حرفه ای که من هم زمن هم ز ما میگریزم... ساعت شنی من دلسا چت | چت دلسا | چت روم دلسا سرمایه گذاری As2Music اموزش ترجمه