توی سالن ارایشگاه منتظر نشستم. علیرغم همیشه خلوته و جز من و خواهرم کسی اینجا نیست. دارم صفحات آخر "هر دو در نهایت می میرند" رو میخونم و صدای موسقی که گذاشتن گوشم رو پر کرده : همه رفتند تا زمستان شد خنده ها مردند گریه ارزان شد کو جوانی؟ آرزو ها کو؟ رفته ایم از یاد، یادی از ما کو؟ شاید این بغض آخرم باشد آخرین غمم باشد عاشقانه ای آرام بین درد و غم باشد غم و بغض رو احساس میکنم. محتوای کتاب با موسیقی هماهنگ شده. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

نمایندگی خدمات محصولات ال جی در اصفهان آموزشگاه آزاد سینمایی رها طراحی وب سایت ، سئو ، بهینه سازی بیماری های گوشی و تجویز سمعک اتانول طبی همه چیز در مورد فروشگاه های اینترنتی فروشگاه اینترنتی محلات مارکت